مدت ها در فکر دست کشیدن از تنبلی، پشت گوش انداختن برنامه ها و در کل به بطالت گذراندن وقت های آزادم بوده ام. تلاش های بی نتیجه نیز به شکل پراکنده داشته ام. از همین رو تصمیم جدی گرفتم از این به بعد برنامه ریزی هایم را عملی کرده، به صورت منظم و پیوسته کتاب های مورد علاقه ام را مطالعه نموده و از طرفی وبلاگ نویسی که بخشی مهمی از برنامه هایم بوده را با عزمی راسخ پیگیری کنم.
برای این منظور نیاز به رها کردن دسته ای از اعمال و رفتارها و یا شاید عادت های نادرست رفتاری روزمره داشتم تا زمان مورد نیاز برای مطالعه، فکر کردن و نوشتن(وبلاگ نویسی) فراهم شود. در ادامه این موارد رو مطرح می کنم.
- تلویزیون دیدن ممنوع. این سریال جومونگ یا کبری ۱۱ نمیدونم چه دستاوردی داشته که این همه وقت براشون گذاشتم. اصلا چه ربطی داره به من که بدونم زلاتان ابراهیموویچ چه تتویی(اسم چه افرادی) روبدنش نوشته و اگر بدونم چه اتفاقی میفته غیر از این که فضایی از ذهنمو اشغال کنه.
- پرسه ی نا محدود در تلگرام و دیگر شبکه های اجتماعی ممنوع. باید یک زمان مشخص در طول روز برای این شبکه ها اختصاص بدم و بیش از آن بهش نپردازم. به نظرم پرسه تو دنیای شبکه های اجتماعی جدا از زمانی که ازمون میگیره، یه مشغله یا درگیری های ذهنی هم برامون ایجاد می کنه که وقتی می خوایم کار های دیگه هم انجام بدیم مثل مطالعه، نمی تونیم تمرکز کافی داشته باشیم.
- معاشرت و مصاحبت با افراد بدبین و غرغرو ممنوع. ادمایی که مدام از وضع اسفناک اقتصادی صحبت می کنن، از بی کفایتی و دزدی برخی مسئولین و مقامات کشوری و امثال انها حرف میزنن، کلا انرژی منفی ارسال می کنن، گاهی هم از بی فرهنگی های ایرانی ها (که البته شامل خودشون نمیشه) سخن میگن. حالا فارغ از این که درست میگن یا غلط که اغلب هم دور از واقعیت هست به طور جدی باید از چنین افرادی فاصله گرفت چون که بذر یاس و نا امیدی رو در وجودمون می کارند و در صورت استمرار معاشرت با آنها ممکنه موجب توقف تلاش و کوشش ما شوند.
چندین سال قبل تو برنامه نود آقای نصیرزاده کارشناس داوری فوتبال یه نکته در مورد قضاوت داور تو مسابقه فوتبال گفتند به این مضمون که داور یک مسابقه فوتبال در جریان بازی اگر بیش از سه دقیقه تو سوت خودش ندمه ممکنه محو جریان بازی بشه و داروی مسابقه از دستش در بره، یعنی مثل تماشاگرای بازی، به اصطلاح مات بازی میشه و قدرت قضاوت درست رو از دست میده.
حالا همین اتفاق تو جریان زندگی برای خیلی از ماها رخ میده. انقدر محو تماشای تلویزیون، تلگرام، اینستاگرام، فیس بوک، بازی های کامپیوتری و … می شیم که اصلا یادمون میره چی از زندگی می خواستیم یا اصلا چی باید از زندگیمون بخوایم، چه برنامه هایی داشتیم، دنبال چه هدف های هستیم و ازین قبیل. بعدشم زندگیمونو با همین برنامه ها یا کارای بیهوده تنظیم و هماهنگ می کنیم(شامو یجوری میخوریم همزمان با پخش سریال بشه).
گاهی لازمه تو یه لحظه متوقف بشیم، ببینیم من چقدر از خودم فاصله دارم و علتش چی بوده. شاید همینجا باشه که بفهمیم خیلی از کارهایی که انجام می دادیم، عادت های روزانه و رفتارهامون، حال و اوضاع الانمون رو موجب شده که یا باید رهاشون کنیم و یا تغیرشون بدیم. به نظر میرسه این ادم که الان هست حاصل همین انتخاب کردن ها و رها کردن ها باشه که البته این انتخاب میتونه به شکل هیچ اقدامی نکردن و به روش قبل ادامه دادن هم باشه. کتاب شیب نوشته ست گودین هم مطالب و حرف های خوبی در این مورد میزنه که به نظرم خوندنش خیلی مفیده و کمک میکنه بهتر به مسیرمون ادامه بدیم یا از برنامه هامون دست بکشیم.
در پایان بگم که خواستم تو سوت خودم دمیده باشم و جریان زندگی رو قطع کنم، ببینم اصلا بازی چند چند هست. اگه عقب افتادم از حریف (یعنی خودم) یه تغیر و تحولی بدم و کارای قبلی که حاصلش حال هم اکنونم شده را رها کنم. به امید رسیدن روزهایی که آمدنش نشون از برنامه ریزی صحیح و مداوت در پیگیری و عمل به آنهاست.